۰۹
آذر ۹۴
هرکس رسید؛ سوال کرد: زائری؟...
از این سوال، دلِ پُرخونِ ما گرفت...
باشد؛ محل نده... نبرم اربعین حرم...
اما بدان؛ که قلبم از این ماجرا گرفت...
آنقدر گریه میکنم که بگویند
نوکر ز اشکِ خود سفرِ کربلا گرفت...
چه قدر گریه کنم در وسط نافله ها
چه قدر ناله زنم٬ مُردم از این فاصله ها
جگرم سوخته٬ دل سوخته٬ ارباب ولی
لب فرو بسته ام و دم نزدم از گله ها
این همه بی سروسامانی و آواره شدن!
وقت آن نیست به پایان برسد غائله ها
اربعین می رسد و بار سفرها بسته است
گوشه گوشه همه جا پُر شده از ولوله ها
دسته دسته همه رفتند حرم٬ واویلا
من عاشق شده جامانده ام از قافله ها
اللهم ارزقنا کربلابحق بی بی رقیه
اللهم ارزقنا کربلا