حالا که نیامدم دمت را بفرست
من نیستم آن جا کرمت را بفرست
گفتم که مریضم و دوا می خواهم
پس گرد و غبار حرمت را بفرست
سائلی بی دست و پایم راه را گم کرده ام
عبد کوی "هل اتایم"راه را گم کرده ام
بس که دوری جستم از این بارگاه باصفا
آستان صاحب درگاه را گم کرده ام
آشنایم؛ نیستم از فرقه ی بیگانگان
چند روزی دلبر دلخواه را گم کرده ام
دردهایم را نگفتم چند گاهی با "طبیب"
شد دلم بی یار و چاه را گم کرده ام
قدر عشقت را ندانستم، شدم مشغول خویش
"خیمه ی زیبای ثارالله" را گم کرده ام
وای من، مظلوم را یاری نکردم گاه ظلم
کمترین اقدام، یعنی "آه" را گم کرده ام
ای یگانه تکسوار پهن دشت انتظار
شرمسارم، حجت الله را گم کرده ام
گوش جان نسپرده ام بر یا لثارات الحسین
راه قرب کوی آن خونخواه را گم کرده ام
در شب تاریک هجران چشم دل را بسته ام
کور دل هستم که نور ماه را گم کرده ام
کربلا کوته ترین راه است تا درگاه دوست
با که گویم این ره کوتاه را گم کرده
اللهم عجل لولیک الفرج؛اللهم ارزقناکربلا