«حبیب عبداللهی» جانباز ۲۸ ساله ای است که در درگیری های جنوب حلب مجروح شد تا نشان پر افتخار جانبازی را بر بدنش داشته باشد. روز جانباز بهانه ای شد تا با این جانباز نسل سومی گفتگو کنیم.
مجله مهر جنگ دیگر برای دهه شصت و پنجاه نیست. دیگر شهدا آن عکسهای خاکی و ترکخورده بر دیوار نیستند که هر بار حساب کنیم اگر بودند هم سن و سال پدرها و پدربزرگهایمان میشدند. نسل جنگندیده دیروز حالا قد کشیده است. بیآنکه خمپاره و بمباران چشیده باشد، دل و تفنگش را باهم برمیدارد و میدود تا کیلومترها دور از وطن، عکسهای سلفی میاندازد با خاکریزها، که دلمان قرص باشد کسی آن دورها حواسش هست گوشهای از حرم لب پر نشود. همانهایی که بیسروصدا میروند و صدایشان بعدتر درمیآید. همانهایی که جواب یک دنیا سؤال بیجواب هستند ولی صدایمان به صدایشان نمیرسد. در روزهایی که جنگندیدههای دهه شصتی و هفتادی هرروز خبر شهادت و جانبازیشان میآید، دوست داشتیم در روز «جانباز» این بار با احترام به تمام کسانی که ۸ سال از خاک کشورمان دفاع کردهاند و سالهاست با زخمها و دردهایشان میسازند با یک تازه جانباز نسل سومی حرف بزنیم. «حبیب عبداللهی» جوان جانباز و مداح ۲۸ ساله تهرانی است که در جنوب «حلب» سوریه مجروح شد و حالا صورت نیمسوختهاش، عصای در دستانش و جای خالی انگشت سبابهاش مدال جانبازی را بر گردنش انداخته است. او نماینده کسانی است که صدایشان را نشنیدهایم و نتوانستیم سؤالهایمان را بپرسیم و حالا او «شهید زنده» ای است که میتواند تمامی سؤالات و مهملات آدمهایی که سراغش میروند را پاسخ بدهد. برخلاف رسم همیشگی مصاحبههای اختصاصی «مجله مهر»، این بار دستخطی از مهمانمان نگرفتیم، تا قاب پشت سرش سفید سفید بماند.
از جنگ غزه دغدغه دفاع داشتم
«حبیبالله عبداللهی» متولد چهارم تیرماه ۱۳۶۷ در مشهد مقدس است. پدرش قاری قرآن آستان قدس رضوی بود. مداحی و روضهخوانی هم میکرد تا اینکه او برای اولین بار در ۸ سالگی میکروفون دسته عزاداری را از دست پدر میگیرد و از آن روز پایش به مداحی باز میشود: « به یک مداح در طول زندگیاش فقط یکبار میکروفون میدهند