۲۸
مهر ۹۴
🌹یارب الحسین علیه السلام🌹
💓قرارعاشقی💓
"ویژه محرم"
دلدادگی بایاران وفرزندان امام حسین ع🌷🌷
شب ششم محرم
لایَوم کَیومَکَ یا ابا عبداللّه▪
سلام دوستان✋
شب ششم هم فرا رسید،
حواستون هست دوستان؟؟از امشب افتادیم تو سراشیبی دهه،نکنه عاشورا بیاد و رد بشه وما نتونیم حقش رو اونچنان که باید وشاید اداکنیم😔😔😔
از کجامعلوم محرم سال بعد زنده باشیم؟😭😭😭
سلام به همه ی عزادارای امام حسین علیه السلام✋✋
✨یادگار امام دومتون
پسر کوچیک بابا حسنم
یازده سالمه بزرگ شدم
آخرین یاور حسین منم✨
من عبدالله بن حسن بن علی ابن ابیطالبم،
✨اومدم تا بگم براتون از...
ظلم هایی که شد به حق عمو
وقتی لب تشنه عصر عاشورا
تنها موند بین کافرا وعدو✨
▪از صبح که لشگر عمر سعد لعنتی 👹 جنگ رو شروع کرده بودن،همه شهید شدن، همه ی اونایی که به صدای هَل مِن ناصراً یَنصُرنی امام لبیک گفته بودن رفته بودن▪
✨اکبر وقاسم وعموعباس🍂🍂🍂
وهب وحر،عمو زهیر وحبیب🍂🍂🍂
همه رفتند ،حسین موند فقط
بی علمدار،بی سپاه وغریب✨
◾◾◾
✨من تو خیمه کنار عمه بودم
علی اصغر کلافه وبی تاب
طفلکی گشنه بود ولب تشنه
هرچه کردن نرفت بچه به خواب✨
◾◾◾
✨عمو اومد علی روبرد ولی....
نمیدونم چرا دیگه نیاورد؟
توی خیمه یهو قیامت شد
یعنی اصغر هم حتی آب نخورد✨
◾◾◾
بعداز اینکه سه شعبه به گلوی اصغر خورد،عمو دیگه برنگشت خیمه ها،
انگاری طاقت نگاه کردن تو صورت زن عمو رباب رو نداشت.
راه افتاد رفت سمت میدون به جنگ با اون نامردا👹👹
▪سر ظهری خودم شنیدم👂 که عمو به عمه زینب حسابی سفارش میکرد که هر اتفاقی هم افتاد مبادا بذاری عبدالله بیاد میدون کارزار،
اون تنها یادگار داداش،حسنه،
قاسم که رفت،داغش بسه برامون.
✨نزدیکای غروب عمه دیگه
نتونست توی خیمه ها بشینه
هردو رفتیم به روی یک تپه
چشمتون روز ،به این بدی،نبینه✨
◾◾◾
✨چی بگم؟ از کجاش بگم چی دیدم؟
عمو با صورت از رو اسب افتاد
یکی بانیزه،اون یکی شمشیر
اومدن،....عمه ضجه زد ،ای داااااد✨
◾◾◾
✨عمو که روی خاکها افتاد
یکی با گرز زد به فرقش بعد
یه دفه خون شبیه فواره
از موهای حسین بیرون زد✨
◾◾◾
عمه روسرش میزد وداد میزد:
وا محمدا
وا علیا
وا فاطمتا
وا حسنا
وا حمزتا
انگاری از اول بچگیش تا الان هر بلایی سرش اومده بود و هر مصیبتی کشیده بود حالااومده بود جلوی چشمش.
▪نامردا👹👹 جرات نداشتن بیان جلو ورودر رو بجنگن برا همین با فاصله امامو دوره کرده بودن،چون هر کی قصد جنگ تن به تن کرده بود به درک واصل شده بود،
واسه همین از دور عمورو حسابی تیرباران کرده بودن،بعد کم کم جلو اومدن،یکی بانیزه به پهلوی عمو میزد ،یکی با شمشیر......
✨عرب جاهلی یه رسمی داشت،
که بهش قتل صبر میگفتن
دور آهو میگشتن وکم کم
با شکنجه وزجر میکشتن✨
▪این رسم منحوس رو جدم رسول اللّه جمع کرده بود،
ولی انگار این نانجیبا،تو عصر عاشورا یاد اون رسمشون افتاده بودن،وگرنه یکی از اون سه شعبه ها که گلوی اصغرو پاره کرده بود،برای بهشتی کردن عمو کافی بود.
✨حواس عمه جون به مقتل بود
دیگه طاقت نمونده بود واسه من
دویدم تند وتند تا میدون
نوبتم بود تا به جای حسن...✨
✨عمه دنبال من دوید شاید
نذاره من برم ،که برگردم
میدونست بعد دیدن مقتل
من پراز خشم ونفرت ودردم✨
◾◾◾
▪رفتم سمت میدون،خودمو رسوندم به عمو.
یه دفعه دیدم یه نانجیب به اسم ابجربن کعب شمشیرشو برده بالا به قصد کشتن عمو.
داد زدم:
ای پسر زن نا پاک وای برتو،واقعا میخوای عمومو بکشی؟؟
دستمو✋ بلند کردم وجلوی شمشیر گرفتم ودستم تا پوست قطع شد.
داد زدم:
ای وای مادر
عمو منو بغلم کردو گفت که صبر کنم چون خدا منو پیش پدرم واجدادم که همه از صالحین هستن میبره.
عموم سرشو بلند کرد ودشمن رو نفرین کرد.....
بدا به حالشون.
نامردا که دیدن که عمو زخمی افتاده ومنم توبغلشم،
حرمله یه تیر زد وسط گلوم،بطوری که سرم نصفه ذبح شد،بعدشم همونجا توبغل عمو وجلوی چشمش سرمو از تنم جدا کردند ومن به دیدار جدم رسول الله وامیرالمومنین وپدرم رفتم.
وَ سَیَعلَمُ الذینَ ظلموا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبوا
وستمکاران به زودی خواهند دانست به چه مکانی بر میگردند.
🔹گروه تحریریه فرهنگ شهادت🔹