۰۸
آبان ۹۴
دخترخاکی نوشت:
بازهم جمعه...محرم...باران...دلتنگی...اشک...
بازهم بیقراری...انتظار...گلایه...چشم تر...ونگاهی به راه مانده...
اینروزها قلبم درد میکند...
از حرفها،نگاه ها،ازآدمها وتوقعاتشان....ازمن،ازتو،ازهمه....
گاهی دلتنگی آدمها باهیچ چیزی درمان نمیشود...
حتی باگریه کردن...!!
گاهی فقط یک زیارت آرامت میکند...زیارتی که سالها انتظارش را داشتی...
ولی چقدرحیف که آنهم روزی نمیشود...
زیارت رزق است...وروزی هرکس برحسب اعمالش داده میشود...وگناه پشتِ گناه....
گاهی مجبوری بشنوی...!حرفهایی راکه خُردَت،میکند...
وبریزی اشکهایی رادرتنهایی ات...
گاهی مجبوری سکوت کنی...!وبشکنی از درون...
ولی بازهم لبخند بزنی...!تاکسی نبیند درونِ لِه شده ات را...
سکوت کنی...!تاکسی نشنود،فریادهای درونت را...
این هم حال وروزِِ اینروزهایِ من....
خدایا دلم دیدارمیخواهد...تابلکه آرام شوداین قلبِ زخم خورده...با دیدنِ اربابم حسین...
ارباب ماراهم بپذیر....
شاید دردهای مخفی شده یِ قلبم تسکین یابد...
شاید....
مواظبِ خوبیهاتون باشید،التماس دعا
بازهم جمعه...محرم...باران...دلتنگی...اشک...
بازهم بیقراری...انتظار...گلایه...چشم تر...ونگاهی به راه مانده...
اینروزها قلبم درد میکند...
از حرفها،نگاه ها،ازآدمها وتوقعاتشان....ازمن،ازتو،ازهمه....
گاهی دلتنگی آدمها باهیچ چیزی درمان نمیشود...
حتی باگریه کردن...!!
گاهی فقط یک زیارت آرامت میکند...زیارتی که سالها انتظارش را داشتی...
ولی چقدرحیف که آنهم روزی نمیشود...
زیارت رزق است...وروزی هرکس برحسب اعمالش داده میشود...وگناه پشتِ گناه....
گاهی مجبوری بشنوی...!حرفهایی راکه خُردَت،میکند...
وبریزی اشکهایی رادرتنهایی ات...
گاهی مجبوری سکوت کنی...!وبشکنی از درون...
ولی بازهم لبخند بزنی...!تاکسی نبیند درونِ لِه شده ات را...
سکوت کنی...!تاکسی نشنود،فریادهای درونت را...
این هم حال وروزِِ اینروزهایِ من....
خدایا دلم دیدارمیخواهد...تابلکه آرام شوداین قلبِ زخم خورده...با دیدنِ اربابم حسین...
ارباب ماراهم بپذیر....
شاید دردهای مخفی شده یِ قلبم تسکین یابد...
شاید....
مواظبِ خوبیهاتون باشید،التماس دعا
ظهور،کربلا،شهادت
*کنیزِ خانه زادتان:دخترخاکی*