۲۱
آبان ۹۴
مُحَرَّم جان؛ خدانگهدارت!...
نمى دانم دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به ارباب برسان!...
واگراین اخرین محرمم باشد
... بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!...
گرچه جوانى مى کرد، اما ازاعماق وجودش تو را از تَهِ دل دوست داشت!...واردتمند شما بود
با چاى روضه، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى!...
مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم!... و دلم شور مى زند براى "صَفر"ى که از "سَفَر" مى رسد!...
شب جمعه و شب زیارتی حضرت
السلام علیک یا ابا عبدالله
ماه صفرتون بخیر ورحمت الهی باد
دارد تمام میشود آقا عزای تو
و کم گریه کرده ایم محرم برای تو
شبهای آخر است گدا را حلال کن
این هم بساطِ نوکر ِ بی دست و پای تو
دارد چه زود سفره ی تو جمع می شود
هستم هنوز سائل ِ آب و غذای تو
مارا ببخش گریه ی سیری نکرده ایم
چشمانِ خشکِ ما خجل از این عزای تو
هر روز، روز ِ تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو
میل ِ دوبارگیِّ بهشت آدمی نداشت
وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو
کی دست خالی از در این خانه رفته است؟!
دستِ پُر است تا به قیامت گدای تو
تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو
گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو
تازه به شام میرسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو