در"جوانی "پاک بودن شیوه ی پیغمبریست ورنه هرگبری،به پیری میشود"پرهیزگار"
حکایت برصیصا
در میان بنی اسرائیل عابدی به نام «برصیصا»زندگی می کرد،او زمانی طولانی عبادت کرده بود و در این راستا به حدی از قرب الهی رسیده بود که مردم بیماران روانی را نزد او می آوردند،او دعا می کرد،آنها سلامتی خود را باز می یافتند.
روزی زن جوان بیماری را که از یک خانواده ی با شخصیت بود،برادرانش نزد او آوردند و بنا شد آن زن مدتی در نزد برصیصا بماند تا شفا یابد.
شیطان از فرصت استفاده کرده و به وسوسه گری پرداخت و آنقدر زن را به نظر او زینت داد که آن مرد عابد به آن زن تجاوز کرد چیزی نگذشت که معلوم شد آن زن باردار است،عابد خود را در تنگنای سخت دید،برای اینکه گناهش کشف نگردد آن زن را کشت و در گوشه ای از بیابان دفن کرد.
برادران آن زن از این جنایت هولناک آگاه شدند و این خبر در تمام شهر پیچید و به گوش امیر رسید امیر با جمعی به تحقیق پرداختند پس از قطعیت خبر،آن عابد را از عبادتگاهش فرو کشیده و فرمان اعدام او صادر گردید.در روز معینی در حضور جمعیت بسیار،عابد را بالای چوبه ی دار بردند وقتی که او در بالای چوبه ی دار قرار گرفت،شیطان در نظرش مجسم شد و به او گفت:«این من بودم که تو را به این روز افکندم،و اگر آنچه را می گویم اطاعت کنی تو را از این مهلکه نجات خواهم داد.:»
عابد گفت:چه کنم؟
شیطان گفت:تنها یک سجده برای من انجام دهی کافی است.
عابد گفت:در این حالت که می بینی ، نمی توانم سجده کنم.
شیطان گفت:اشاره ای کفایت می کند.
عابد با گوشه ی چشم خود ،یا بادستش اشاره کرد و شیطان را اینگونه سجده کرد و هماندم جان سپرد و از دنیا رفت.
این است نمونه ای از عاقبت سوءِ پیروان شیطان،وکفر و درماندگی آنها در لحظه ی سخت مرگ.
قابل توجه اینکه امام صادق (ع)فرمود:«هر کسی که لحظه ی مرگش فرا رسد ابلیس یکی از شیطان های خود را نزد او می فرستد تا او را یه سوی کفر بکشاند و یا او را در دینش مشکوک سازد تا او با این حال از دنیا برود کسی که با ایمان باشد شیطان قدرت ندارد که او را به کفر یا شک در دینش وادارد،آنگاه فرمود:
«هرگاه به بالین آنان که در حال مرگ هستند حاضر شدید آنها را به گواهی دادن به یکتائی خدا،و رسالت محمد(ص)تلقین کنید»
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
داستان محمد بن سیرین و زن هوس ران
ابنسیرین جوانی پاک و مخلص بود که خدا جمال زیبا به او داده بود . شاگرد بزاز بود. یکی از مشتریان زنی بود که شیفته جمال وی شده بود وشهوت بر آن زن غلبه کرده بود، هر روز که میرفت، پارچه میخرید، شعله شهوت او زیادتر میشد. یک روز رفت، چند طاقه پارچه خرید - شیطان هم حمایت و کمکش کرد – به بزاز گفت: من نمیتوانم بیاورم، بده شاگردت بیاورد. خودش به منزل رفت تا خود را مهیا کند. ابنسیرین آمد، درب را زد، زن گفت: پارچهها را داخل بیاور. همین که داخل آمد، زن درب را بست و خود را در مقابل ابن سیرین با بیحیایی برهنه کرد و اعلان کرد که اگر با من نباشی فریاد میزنم که این میخواست با من عمل منافی عفت انجام دهد. ابنسیرین مبحوت مانده بود چه کند؟! گناه جلوی او ظاهر شده است. اینجاست که «اجْتِنَابُ الْمَعَاصِی» معنا میدهد. او توکل به خدا کرد و از پروردگار عالم یاری خواست و به ظاهر اعلان کرد که من میروم تا آماده شوم. به بیتالخلاء (مستراح)رفت، در آنجا از آن کثافات برداشت – چون در قدیم چاهی نبود و آنها را برای کود حیوانی بر میداشتند- و به سر و صورت و لباس خود مالید. وقتی بیرون آمد، زن دید آن جمال زیبا به کثافات انسانی متعفن شده است، در را باز کرد و گفت: برو گمشو بیرون!
ابنسیرین میتوانست به دامن گناه برود و بگوید: خدا! من دیگر چارهای نداشتم، او میخواست داد بزند و بعد هم به ظاهر اظهار توبه کند، اما این کار را نکرد. اجتناب از معاصی یعنی این که جلوی او گناه آماده بود، اما او از آن دوری کرد.
آیتالله العظمی ادیب در مورد ایشان فرموده بودند: ایشان از گناه اجتناب کرد و رفت با یک درهم یا دیناری خود را شست و تمام شد، اما در مقابل، پروردگار عالم به او چهها که نداد! طوری شد که ابنسیرین هرجا میرفت بدون این که عطر بزند، بدنش بوی عطر میداد. تعبیر خواب پیدا کرد، ریاضیدان شد. یک شاگرد بزاز از گناه اجتناب کرد، خدا مقامی به او مرحمت کرد که همان مقام مخلصین است.
محمد همان ابن سیرین معروف است که به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرکه بر شهوت خویش غلبه کند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یکی از همان مردان بزرگ و وارسته است.
راستی ما اگر جای او بودیم چه می کردیم؟!!