۲۸
اسفند ۹۴
دلت ڪہ بگیرد
دواے دردت شهیدگمنام است
ڪنارسرداربے پلاڪ
فقط توباشے وهزاردردفاش نشدہ
ولے اوخوب دردت رامے داند
دلم یڪ درد ودل حسابے
ڪناربارگاهت مے خواهد
دردودلے ازجنس چادرخاڪے مادر...
آنهم درغروب جمعه
درشلمچه
کنار گنبد فیروزه
یک سال دیگر هم تمام شد و تو نیامدی...
هفت سین امسال را نذر آمدن تو کردم
آینه را شکستم شاید خودبینی ام کمتر شود شاید به انتظار نزدیکتر شوم
ماهی را به دریا سپردم شاید رهایی او یکی از هزاران زندانی ما آدم ها را از بند غرورمان آزاد سازد جای سنبل گلدان ها را پرازنرگس کردم
جای شمعدان های آینه را با شاخه های یاس عوض کردم
با سین اول به تو سلام دادم:"سلام علی آل یاسین "
سین دوم:سجاده!
سجاده ام را بازکردم طنین ِ " ایاک نعبدوایاک نستعین" صد مرتبه در قامت نمازم پیچید، شاید دست توسلم به دامان تو رسد...
ساعت را روی سفره گذاشتم تا ساعت های نیامدنت را شماره کنم تا ساعت آمدنت را ثانیه به ثانیه انتظارکشم
برای سین چهارم خواستم سبدی بگذارم پر از لحظه هایی که انتظارت را کشیده ام پر از لحظه هایی که به یادت بوده ام پر از لحظه هایی که برای تو بوده ام اما شرمنده ام که سبد را باید خالی بر سر سفره بگذارم که اگر در این سبد لحظه ای تنها یک لحظه می بود ...
تو تا حالا آمده بودی!
سین پنجم :سرودآمدنت
سین ششم:سبزی بیرق تو
و
سین هفتم؟؟!!
سلام
سجاده
ساعت
سبد
سرود
سبزبیرق
سین هفتم؟؟
سین هفتم؟!
سین هفتم؟!
سین هفتم، سیمای تو...
آری سیمای تو هفتمین سین سفره هفت سین ماست
بیا که بی تو هفت سین هم معنا ندارد...
اللهم و لاتنسنا ذکره و انتظاره و الایمان به و قوة الیقین فی ظهوره و الدعاء و الصلوة علیه حتی لایقنطنا طول غیبته من قیامه
اللهم عجل فرجه و ایده بالنصر
۹۴/۱۲/۲۸