۱۲
فروردين ۹۵
در حریم شعر تو بانو! اگر حاضر شدم
خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم
نام شیرین تو آمد بر لبم، شاعر شدم
رشتهای بر گردن ابیات من افکنده دوست
میبرد شعر مرا آنجا که خاطرخواه اوست
ناگهان دیدم کنار خانه ی پیغمبرم
چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم
چرخ می زد یک نفس، روح القدس دور و برم
تا نوشتم فاطمه ، بوسید برگ دفترم
از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک
ای محمد ! دشمنت را دوست ابتر می کند
خانهات را عطر ریحانه معطر می کند
دیدنش بار رسالت را سبک تر می کند
دختر است اما برایت کار مادر می کند
دختران آیات رحمت ، مادران مهر آفرین
میشود ام ابیها ، هر دو با هم ، بعد از این
قاسم_صرافان
سلام .خداقوت
باتشکر . این مطلب در سایت گلستان بلاگ منتشر شد.
http://golestanblog.ir/%D8%AA%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%85-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87-%D8%8C-%D8%A8%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%DA%AF-%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1%D9%85/
موید باشید
یاعلی. التماس دعا