یادم باشد ....
مادر شوهر که شدم ...
آنقدربه عروسم بها بدهم که پسرم احساس رضایت کند آخر پسرم جگر گوشه ی من است نبایدآزار ببیند
یادم باشد مادرشوهر که شدم در مقابل دختری که هم سن دختر خودم هست صبوری به خرج دهم .آخر او جوان هست هنوز و خیلی از مسایل را هنوز نمیداند یادم باشد مادر شوهر که شدم ...طوری با دختر دیگران برخورد کنم که دوست دارم دیگران با دختر من برخورد کنند
یادم باشد مادر شوهر که شدم کاری نکنم پسرم میان عشق مادری و عشق و همسری سردرگم شود .نیاز پسرم در زندگی آرامش است نه تنش .
یادم باشد که برای قضاوت عروسم ب سخنان دخترم صحه نگذارم چون دخترم نیز چون عروسم بی تجربه است و جهان را از دید خام و ناپختگی مینگرد.
یادم باشد مادر شوهر که شدم آنقدر از زیبایی عروسم تعریف کنم که نیاز پیدا نکند برای عرضه ی خودش ب آرایش و پیرایش پناه ببرد .اینگونه پسرم نیز یاد میگیرد همسرش زیباست و نیاز ب زن دیگری ندارد .
یادم باشد مادر شوهر که شدم از فداکاری های عروسم تمجید کنم تا یاد بگیرد برای پسرم فداکاری کند
یادم باشد مادر شوهر که شدم کاری نکنم با عروسم که شکایت مرا نزد پسرم ببرد آخر میان دو عشق انتخاب یکی سخت میشود و حتما من شکست خواهم خورد زیرا پسرم پدر میشود و نمیتواند مادر فرزندش را رها کند و در کنار من آرام بگیرد .یادم باشد مادر شوهر که شد خوب بفهمم پسرم را روانه زندگی کرده ام و نباید کاری بکنم که او به سوی من بازگردد و دوباره مجرد شود آخر او متاهل است و متعهد .
یادم باشد مادر شوهر که شدم به پسرم بگویم با همسرش وفاداری کند .متعهد بماند .خیانت نکند .یادم باشد که یادم نرود که مادر شوهر شدن آسان است و مادر شوهر ماندن سخت .