سلام...
برای که مینویسم، نمیدانم..فقط می نویسم..
اما همینقدر را خوب میدانم...
معلم که باشی... دیگر چه فرقی میکند برایت....
مدرسه و خانه و مجاز ندارد که... همه جا دغدغه تربیت داری... معلم که باشی بیشتر دوست داری انسانهارا... معلم که باشی همه چیز برایت مهم است... معلم که باشی... معلمی
در هر کسب و کاری، رویای تو این است که روزی جلوتر از دیگران باشی.
اما رویای یک معلم، این است که دیگران روزی جلوتر از او باشند
معلم که باشی هر روز دم در مدرسه درداتو می ذاری زمین
فقط برای این که اگه دانش اموزی دوید جلو و با لبخند گفت سلام
دیدن قیافه ی دردمندت نزنه توی ذوقش.
معلم که باشی دوست داری همه چیزایی رو که می دونی به بچه هات یاد بدی
مبادا توی راه بزرگ شدنشون خطا برن.
معلم که باشی عاشقی
خونت بده باشه ماشینت مدل پایینه باشه چن تا کار باید انجام بدی چرخ زندگیت بچرخه باشه
معلم که باشی اشکی اما اگه بریزه روی گونه ی دانش اموزی دنات تموم می شه
معلم که باشی خوشی وقتی دانش اموزت اون بالای پله ی پیروزی دستشو برات تکون
می ده تو احساس می کنی این خود خودتی.
معلم که باشی بچه می مونی با بچه ها می خندی به درز دیوار
با بچه ها گریه می کنی برای حال بد مامان باباشون
معلم که باشی عاشقی خوشی اندوهگینی اما می دونی
جامعه اگه خوب باشه حاصل دست تویه.وزیر اگه معرفت داشته باشه کار تویه
رئیس جمهور مهربون و باوقار باشه کار تویه دکترا وجدان داشته باشند کار تویه
و بازم می دونی رئیس جمهور اگه مستبد باشه کار تویه
وزیر اگه تنها به فکر جیبش باشه کار تویه و دکترا اگه انسانیتشون کم شده باشه بازم به تو برمی گرده
معلم که باشی برای یک جامعه نگرانی یا خوشحال
با این همه تو عاشقی تو عاشقی تو عاشقی و دم در مدرسه همه ی اندوهت رو می ذاری زمین
و با لبخند وارد مدرسه می شی و.... از تو استعانت میجویم ای ربّ جلیل...
تربیت هنر توست...
مرا لایق نام معلم بدان
آنهم معلم کلام تو....
الهی آمین....