۳۱
خرداد ۹۵
این سحر نیز بدون تو به سر میگردد
چشمهایی ست در این خانه که تر میگردد
تو که امسال نبودی شب اول،مادر
باز دنبال تو در وقت سحر میگردد
سر افطار خودش حال غریبی دارد
چشمهایش پی اما و اگر میگردد
یک نگاهی به من انداخت و با بغضش گفت:
پدرت آخر از این معرکه برمیگردد
گوشه ی روسریش خیس شده با اشکش
صورتش هی طرف عکس پدر میگردد
پدرم خاطرتو هست سحر اولی ام؟
این سحر نیز بدون تو به سر میگردد
محمد علی رضاپور