و سفیر صلح فاطمه(س) در جهان باشد !
یاحسن....
برای مدح توگویند:شعراحساسی به واژه ی"میخ"و"در"و"کوچه"حساسی
عاقبت سینه زنت پای تو جان خواهد داد
شیعه بر نبض بقیعت ضربان خواهد داد..
گنبد مرقد تو دیدنی است آن دم که
پرچم سبز تو را باد تکان خواهد داد ...
ای مادری ترین پسر فاطمه ، حسن!
ای مجتبی ترین ثمر فاطمه ، حسن !
آن مقتدا که هیچ کَسَش اقتدا نکرد
با اینکه هست تاج سر فاطمه ، حسن!
وقتی که در مدینه غریبش گذاشتند
یعنی شکست بال و پر فاطمه ، حسن!
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد...
نه فقط شبه عبایی مشکیست
که سرت بندازی
و خیالت راحت
که شدی چادری و محجوبه!
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد
قاعده، رسم، شرایط دارد
شرط اول همه اش نیت توست...
محض اجبار پدر یا مادر
یا که قانون ورودیه دانشگاه است
یا قرار است گزینش شوی از ارگانی
یا فقط محض ریا
شایدم زیبایی، باکمی آرایش!
داداشم منو بی حجاب دید توخیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..
خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه..؟!!!!
نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند وبعد از نماز گفت بیا اینجا
خیلی ترسیده بودم....گفت آبجی بشین...نشستم
بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت
بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روش از مولا میپوشوند؟؟؟
از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه
آخه غیرت الله
میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر خاکیش از سرش بیفته؟!
میدونی چرا امام حسن زود پیر شد؟!
اگر مدافع حـــــرم حضرت زینــــب نمیتونم باشم
مدافع چــــادر خاکی حضرت زهـــــرا که میتونم باشم
جنگ هم چنان باقی است...
جنگی در پشت چشمان...
سنگر تو جنسی از پارچه...
آرامش آسمان شب را درسیاهی چادرم مثال میزنم....
وزیر لب میخوانم:
(* ولیل اذا سجی*)
و قسم به شب....
آن هنگام که آرامش میبخشد....
آرامشم؛دوستت دارم
حَمدُ لِلَّه پدرِ فاطمه ، پیغمبر ماست
حضرت عشق فرمود ، علی دلبر ماست
نخِ یک چادر خاکی شده ، تاج سر ماست
حضرت فاطمه در هر دو جهان ، مادر ماست
نام قدیس ، حسن ، نور دل و مفخر ماست
تربت قبر حسین ، ناب ترین گوهر ماست
صاحب تیغ دو دم ، شیر خدا رهبر ماست
بخدا مردترین شاه جهان ، حیدر ماست
انبیا و صلحا ، جن و ملک ،حیدری اند
ابر و باد و مه و خورشید ، همه حیدری اند
عاشق دشت بلا ، تذکره ات با حیدر
هرکه دارد هوس کرببلا ، یا حیدر ...
لب گشودی… علی انگار به منبر رفته
خواندن خطبه ات از بسکه به حیدر رفته
چادر سوخته و خاکیتان ارثی بود
حتم دارم به همان چادر مادر رفته
معجرت رفت به بازار حراجی بغل
آن عقیقی که ز انگشت برادر رفته
به درخت و سر دروازه، سرش آویزان
آن شهیدی که سر دوش پیمبر رفته
به همان نیزه که بستند سر سقا را
مانده ام من که چگونه سر اصغر رفته
سر زینب به سلامت سر نوکر به درک
به تو بانو ادب این همه نوکر رفته
اربعین… کرببلا… دست تورا می بوسد
صاحب صبر!گدا حوصله اش سر رفته
آدرس اینیستا
@chadorkhaki2
گاهی چــادرم خاکی میشود....