ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه ایم...
بین هیئت ها،ز یکدیگر عیادت می کنیم..!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
اربعین نزدیک است،
و دل من بی تاب،
لحظه ها، غرق سراب،
دل ما را دریاب.
همه جا پر شده از زمزمه ها،
و چه بسیار شده همهمه ها،
و همـــــــه،
رو سوی ارباب پریشان دارند،
ابری ام، بارانی ام، حال و هوایم خوب نیست
چشم سر، خیس است امّا چشم دل، مرطوب نیست
آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است
علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست
سود بازار عمل از عُرف هم کمتر شده
ای دریغ اوضاع کار و بار من مطلوب نیست
این دل بی در اگرچه جای این و آن شده
غیر تو اصلا ً برای من کسی محبوب نیست
حَمدُ لِلَّه پدرِ فاطمه ، پیغمبر ماست
حضرت عشق فرمود ، علی دلبر ماست
نخِ یک چادر خاکی شده ، تاج سر ماست
حضرت فاطمه در هر دو جهان ، مادر ماست
نام قدیس ، حسن ، نور دل و مفخر ماست
تربت قبر حسین ، ناب ترین گوهر ماست
صاحب تیغ دو دم ، شیر خدا رهبر ماست
بخدا مردترین شاه جهان ، حیدر ماست
انبیا و صلحا ، جن و ملک ،حیدری اند
ابر و باد و مه و خورشید ، همه حیدری اند
عاشق دشت بلا ، تذکره ات با حیدر
هرکه دارد هوس کرببلا ، یا حیدر ...
ای رفیقان که سوی شهر حسین در سفرید...
این دل غمزده و زار مرا هم ببرید...
زیر یک پرچم و بیرق، همگی سینه زدیم...
شرط و انصاف نبوده که شما ها بپرید...
فکر این مساله بدجور خرابم کرده...
که چرا شاه کرامت دل من را نخرید...
من شنیدم که در این خانه بد و خوب یکیست...
ولی فهمیده ام انگار شما خوب ترید...
و ببالید به خود چون که رسیدید حرم...
بین خوبان زمان از همه خوبان به سرید...
به مقام علی اکبر که رسیدید مرا یاد کنید...
جان زینب به سوی مقتل ارباب نرید...
یک نصیحت کنم و از همگی ذکر دعا...
مدیونید از آن شهر ,کفن ها بخرید
××××××××××××××××××××××××
غم نوشت:
▪حسیــــن جان،اربابم...
وقت خواب است ودلم پیــــش تو ســـر گردان است
شــــــب بخیــــــــر ای حرمت شرح پریشانی من..
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم و جامه دریدن سخت است . . .
امام سجاد علیه السلام:
گناهانى که دعا را رد مى کنند ، عبارتند از:
🔹بدى نیّت ، 🔹بد ذاتى ، 🔹دورویى با برادران ،🔹باور نداشتن اجابت دعا،🔹به تأخیر انداختن نمازهاى واجب تا هنگامى که وقتشان بگذرد🔹وتقرّب نجستن به خداوند عزّوجلّ با نیکى کردن🔹و صدقه ندادن🔹و بدزبانى🔹و ناسزا گفتن.
📚 معانى الأخبار ، ص 271، ج 2
لب گشودی… علی انگار به منبر رفته
خواندن خطبه ات از بسکه به حیدر رفته
چادر سوخته و خاکیتان ارثی بود
حتم دارم به همان چادر مادر رفته
معجرت رفت به بازار حراجی بغل
آن عقیقی که ز انگشت برادر رفته
به درخت و سر دروازه، سرش آویزان
آن شهیدی که سر دوش پیمبر رفته
به همان نیزه که بستند سر سقا را
مانده ام من که چگونه سر اصغر رفته
سر زینب به سلامت سر نوکر به درک
به تو بانو ادب این همه نوکر رفته
اربعین… کرببلا… دست تورا می بوسد
صاحب صبر!گدا حوصله اش سر رفته
داری از قصد می زنی یک ریز
با سر انگشت خود به شیشه ی من
قطره قطره نمک بپاش امشب
روی زخم دل همیشه ی من
تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی!
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟